جاده زندگي
جاده زندگي
جاده زندگي
ترجمه: مُنا گلزار
گفت وگو با سام مندس، كارگردان «به دور دست مي رويم»
سام مندس، كارگردان انگليسي از داستان هاي تودر تو خوشش مي آيد. او با تبديل فيلمنامه آلن به فيلم زيباي آمريكايي به موفقيت بزرگي دست يافت. از آن به بعد فيلم هاي او جاده تباهي و فيم مطرحي كه سال قبل ساخت جاده انقلابي علايق متفاوت او را نشان داده است. آخرين فيلم مندس ، كمدي درام به دور دست مي رويم است كه داستان زندگي يك زوج غيرقابل پيش بيني ست كه به منظور سفر راهي جاده ها مي شوند تا در يابند كه كجا مي توانند فرزندي را كه در راه دارند بزرگ كنند. آن ها طي مسيرشان به حقايقي از زندگي ، عشق و دوستي دست مي يابند . بعد از زيباي آمريكايي اين اولين فيلم مندس است كه از روي يك فيلمنامه اريژينال ساخته مي شود.
بله ، درست است . ساير فيلم ها اقتباسي بودند. مي دانيد ، جاده تباهي يك رمان تصويري بود. جاده انقلابي هم يك رمان بود. بنابراين درست است ،اين اولين فيلمنامه اريژينال من بعد از سال ها بود.
فكر نمي كنم اين طور باشد. فكر مي كنم اغلب مردم اقتباس مي كنند و بر پايه واقعيت كار مي كنند. من ترجيح مي دهم كه فيلمنامه اريژينال بسازم، ولي متأسفانه كارهاي خوب از نويسندگان توانا خيلي كم پيدا مي شود . نمي خواهم فيلم هاي انتزاعي بسازم. ساختن اين فيلم ها كار آساني است كه حتي هزينه زيادي هم ندارد.
از كسي شنيدم كه ديو اگرز فيلمنامه اي نوشته است . من از طرفداران ديو هستم و آن موقع نمي دانستم که او اين فيلم نامه را با همكاري با همسرش نوشته است. با او تماس گرفتم و گفتم «فيلمنامه ات را تا مرحله فعلي اش خوانده ام.» او را براي ناهار دعوت كردم. هنگام صرف ناهار به او گفتم كه مي خواهم فيلمنامه اش را بسازم. اول به من شك كرد و فكر كرد شوخي مي كنم، ولي به او گفتم كه آمادگي ساختن اين فيلم را دارم و خيلي زود مي توانم فيلم را به پايان برسانم. بعد همه اتفاقات خيلي سريع رخ داد.
در اين زمينه هميشه خيلي دقت مي كنم. خيلي خوش شانس بودم، چون كمپاني فاكس به من گفت از هر بازيگري كه مي خواهي استفاده كن. اين اتفاق به ندرت رخ مي دهد و فكر نمي كنم هيچ استوديويي قبلا چنين حرفي به من زده باشد . معمولاً پيشنهاد استوديو ها اين است :«ما فيلم را با حضور يكي از اين هفت بازيگر خواهيم ساخت و اگر تو نمي تواني با اين ها كار كني آن وقت فيلمنامه را مي فروشيم.» اما استوديوي فاكس براي ساخت اين فيلم به من گفت از هر بازيگري كه فكر مي كنم براي فيلم مناسب است استفاده كنم. من هم دقيقا همين كار را كردم . قبلا در يك فيلم با جان كرانزسكي كار كرده بودم و از همان لحظه اول مي دانستم كه آدم خاصي است . من شاهد شكوفايي و مشهور شدنش بودم. وقتي فيلمنامه را خواندم او به ذهنم آمد. وقتي نظرم را با ديو در ميان گذاشتم گفت كه او هم در فكر جان بوده است، چون قلد بلند و لاغر است . ديو و همسرش مايا را به من پيشنهاد كردند. با مايا ملاقات كردم. او فيلمنامه را خواند و قرار شد كه با هم كار كنيم.
واقعا نمي دانم . آمريكا براي من جاذبه خاصي دارد. پنجاه سال در اين جا زندگي كرده ام. ساختن فيلم در مورد آمريكا براي من كار آساني است چون در آمريكا زندگي مي كنم. در ضمن از همان ابتداي كار وقتي به فكر فيلمسازي افتادم ، وقتي دانشجو بودم، فيلم هاي پاريس تگزاس و داستان واقعي ديويد بايرن من را تحت تاثير قرار داد و به اين نتيجه رسيدم كه آمريكا جاي خاصي براي فيلمسازي است. به همين دليل فيلم هايي كه در كشورهاي ديگر ، فيلم هايي معمولي و عادي هستند را مي توان در آمريكا به فيلم هاي بزرگ تري تبديل كرد. فقط بايد به آن كمي جنبه اساطيري و افسانه اي داد. آمريكا كشور بزرگي است ، چنين ابعادي را در كشورهاي ديگر نخواهيد يافت . به همين دليل جذب آمريكا شدم. مي دانيد راستش كمي گيج شده ام . هر بار مي گويم اين دفعه فيلمي انگليسي يا اروپايي مي سازم، ولي فيلمنامه اي به من پيشنهاد مي شود و من شيفته اش مي شوم. به همين دليل نمي توانم بگويم فيلم بعدي ام چه خواهد بود، يك فيلم آمريكاي يا نه ؟
بله ، كار سختي است. نيمي از فيلم را گرفتيم ؛ نماهاي داخلي در كانكتيكات بودو بعد به سراغ جاده ها رفتيم ، به ميامي ، فونيكس و كلرادو. ساختن اين فيلم برايم خيلي خوب بود و توانستم از خلاقيتم استفاده كنم. فكر كردم ساخت اين فيلم من را از دام چيزهايي كه به آن عادت كرده ام خواهد رهاند، همين طور هم شد. سرعت مان در ساخت فيلم زياد بود، چون نيازي نبود وقت زيادي را صرف جزئيات كنيم.
نه ، تغيير كلي نبود، اما مطمئنا روش كارم را تغيير دادم . آخرين فيلمي كه در اين حد و اندازه ساخته ام زيباي امريكايي بوده است. مجبور بودم براي خودم روش كار بر روي آن فيلم را يادآوري كنم. البته مربوط به خيلي قبل نيست، در عين حال مي خواستم حس طنز و بداهه گويي و آزادي و آشفتگي مورد نياز در فيلم حس شود.
هميشه قصد داشتم از يك خواننده ـ ترانه سرا در فيلم استفاده كنم. فكر مي كنم بهترين استفاده از آهنگ در فيلم زماني ست كه از يك خواننده ـ ترانه سرا در كل فيلم استفاده شود. بهترين نمونه هاي آن هم مگنوليا، هارولد و ماود و همچنين فارغ التحصيل هستند . خيلي دنبال كسي گشتم كه بتواند از طريق صدا روح فيلم را منعكس كند و الكسي مورداك را پيدا كردم . الكسي جوان است، آلبومش را خيلي دوست دارم . آهنگ هاي او نوعي عمق احساسي به فيلمم افزود. وقتي با او تماس گرفتم به او گفتم :« مي خواهم از آهنگ هاي آلبومت در فيلم استفاده كنم ، مي خواهي بيايي و دو آهنگ ديگر هم برايم بنويسي؟» او هم پيشنهادم را قبول كرد و آمد سه آهنگ نوشت و درگير مراحل ساخت فيلم شد. آدم فوق العاده اي است ، خيلي خوش شانس بودم كه او را در كنارم داشتم. دركارش مهارت دارد و آدم خوبي است . اميدوارم هميشه موفق باشد.
به نظر من هر كسي مي تواند فيلم بسازد. هر كسي دوربين دي وي دست مي گيرد و يك فيلم نسبتا خوب مي سازد. تعداد فيلمسازان متبحر زياد است ، اما تعداد آن هايي كه مي توانند در عرض دو ساعت داستان روايت كنند چندان هم زياد نيست. تئاتر به من ياد داده كه چگونه با بازيگران و فيلمنامه ، داستان روايت كنم. همان طور كه مي دانيد اگر ابعاد تكنيكي تئاتر را حذف كنيم، تفاوت عمده اي بين فيلم و تئاتر باقي نمي ماند. مي خواهيد داستان روايت كنيد ، داستان را طوري روايت كنيد كه با داشته هاي شما متناسب باشد. پس شباهت هاي زيادي وجود دارد . روش كار من با بازيگران خيلي مشابه است . در مراحل مختلف كارهاي متفاوت زيادي انجام مي دهم. شيوه تمرين متفاوت است. جلوي دوربين در مقايسه با روي صحنه طور ديگري با آن ها كار مي كنم. اما اصل كار يكي است. فكر نمي كنم روش كارم چندان متفاوت باشد.
خب در مورد كيت و لئو اين حس را داشتم، چون از زوجي كه در تايتانيك بازي كرده بودند مي خواستم استفاده كنم . لئو كارش را به بهترين شكل انجام داد. او از نظر روان شناسي خودش را عريان كرد. به نظر من كار او باورنكردني و تاثيرگذار بود. هنوز بعضي ها به خاطر چهره پسرانه اش از او انتظار بازي در نقش هاي جدي را ندارند .به نظر من چهره پسرانه و ذهن بازش او را تا اين حد تأثيرگذار ساخته است. او پسري است كه در دنياي مردانه گرفتار شده است . جوايز چيزي نيست كه بتوان پيش بيني كرد چه كسي در كسب آن موفق يا ناموفق خواهد شد. همه چيز به زمان بر مي گردد . آيا مخاطب آمادگي ديدن اين فرد را در آن نقش در لحظه اي خاص دارد يا نه ؟ آيا مخاطب آمادگي ديدن اين فيلم را در اين لحظه دارد يا نه ؟ دنيايي كه ما در اواخر سال گذشته خودمان را در آن يافتيم و هنوز هم در همان شرايط به سر مي بريم، دنيايي كه مردمش خانه هايشان را و زندگي شان را به خاطر عدم توانايي در پرداخت وام ها از دست مي دهند، ضرورتا دنيايي نيست كه بخواهد داستاني در مورد يك زوج متعلق به طبقه سوم ببيند كه در خانه خوب و زيبايي زندگي مي كنند و باز خوشحال نيستند. منظورم اين است كه عده زيادي از مخاطبان احتمالا فكر خواهند كرد كه به كسي چه ؟ كي اهميت مي دهد؟ و شما نمي توانيد در اين مورد با آن ها بحث كنيد ، واكنش مردم به مسائل ، به زمان و موقعيت بستگي دارد. زيبايي آمريكايي در زمان بسيار مناسبي پخش شد. اگر سه چهار سال بعد پخش مي شد با همان واكنش ها روبه رو نمي شد. اين موضوع در مورد هر فيلمي صدق مي كند. همه فيلم هايي كه داراي روح زمانه هستند اين چنين هستند؛ مثل زيباي آمريكايي يا ميليونر زاغه نشين كه من خيلي دوستش دارم. همه چيز به طور كامل در دستان ما قرار ندارد. ما بايد تلاشمان را كنيم كه از آن چه در اختيار داريم بهترين استفاده را كنيم. من به جاده انقلابي افتخار مي كنم . فكر مي كنم تاريخ در مورد آن قضاوت خواهد كرد. بايد فراموش كرد چه كسي جايزه گرفت و چه كسي نگرفت . بايد بگويم پحش يك فيلم در فصل تابستان دور از فصل اهداي جوايز بسيار خوب و جالب است ، بدون فشاري كه در آن زمان بر آدم وارد مي شود . در آن فصل فشاري غيرطبيعي بر آدم وارد مي شود.
به خاطر موضوع فيلم ، كارگرداني بازي او كار دشواري بود، ولي با هم كنار آمديم و تجربه لذت بخشي بود. دوست دارم دوباره چنين كاري را انجام دهم . ولي همان كاري را مي كنم كه در ساير فيلم ها انجام مي دهم . فيلمنامه را مي گيرم و به دنبال بهترين بازيگر براي نقش مي گردم. وقتي به دنبال بخش هايي مي گردم كه براي بازيگر خاصي مناسب باشد ، معمولا موفق نمي شوم. در تئاتر هم همين طور است، زماني سعي ات را مي كني تا بازيگر مناسبي پيدا كني . مساله اي كه هميشه براي من اتفاق مي افتد اين است كه فيلمنامه را دارم و به دنبال بازيگران مناسب مي گردم. ممكن است يك سال طول بكشد، ممكن است ده سال.
مهرويان يكي از برنامه هايي است كه روي آن كار كرده ام . همه در مورد آن از من سوال مي كنند. خيلي آن را دوست دارم، فيلم موزيكال ، دشوار است .اما دوست دارم اين كار را بكنم.
احتمالاً روي يك نمايشنامه كار مي كنم، چون شركت من قصد دارد به دور دنيا برود و از لندن آن را شروع خواهيم كرد، اما بعد از آن در پاييز در نيويورك كار جديدي را شروع مي كنيم. بنابراين فكر مي كنم درسال آينده فيلمي مي سازم.
منبع:نشريه صنعت سينما شماره84
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}